رهبری یکی از پنج وظیفه اصلی مدیران محسوب میشود. رهبری یعنی هنر نفوذ بر زیردستان بهنحوی که آنها بهصورت داوطلبانه و از روی رغبت فعالیتهای از پیش تعیینشدهای را در چارچوب اهداف معینی انجام دهند. برخی از صاحبنظران، رهبری را یکی از وظایف مدیران قلمداد میکنند درحالیکه در مقابل، برخی، رهبری را بسیار فراتر از مدیریت میدانند و معتقدند که رهبران سازمانها الزاما مدیران سازمانها نیستند.
رهبری در یک سازمان، نقشی است که وظیفه آن عبارت است از:
1. تبیین کردن چشمانداز سازمان
2. یه اشتراک گذاشتن آن بهنحوی که افراد مشتاقانه برای رسیدن به آن مشارکت کنند
3. .فراهم کردن اطلاعات، دانش و متدهای مورد نیاز برای دسترسی به آن
4. ایجاد تعادل بین منافع متعارض ذینفعان سازمان
برخی از صاحبنظران، رهبری را ارتباط بین گروهی از افراد میدانند که طی آن، یک نفر میکوشد دیگران را به سمت هدف مشخصی سوق دهد. همچنین به عبارت سادهتر میتوان رهبری را فرآیندی تعریف کرد که طی آن مدیریت سازمان میکوشد تا با ایجاد انگیزه و ارتباط موثر، کارکنان را از روی علاقه و میل به انجام وظایف سازمانی ترغیب کنند و رسیدن به اهداف سازمانی را تسهیل نمایند.
در عین حال، صاحبنظران معتقدند که رهبران، پیشاپیش گروه میایستند و با استفاده از حداکثر تواناییهای خود، به گروه کمک میکنند که به اهداف مورد نظر دست یابند.
سبکهای رهبری
در ادبیات مدیریت، سبکهای مختلفی از رهبری شناخته و تعریف شده است. نکته قابل توجهی که در بررسی این سبکها وجود دارد این است که نمیتوان سبک خاصی را برای همه سازمانها ایدهآل شمرد یا تجویز کرد. انتخاب یا شکلگیری سبک رهبری در یک سازمان بستگی به بلوغ سازمانی و ماهیت کسب و کار سازمان دارد.
سبکهای مبتنی بر استفاده از اقتدار
برخی از طبقهبندیها، رهبران و سبکهای رهبری را بر اساس میزان استفاده از اقتدار طبقهبندی مینمایند. بر این اساس در یک سوی طیف، رهبران مستبد قرار دارند که فرمان میدهند و اطاعت میخواهند. آنها این کار را بر اساس توانایی پاداش دادن و تنبیه کردن افراد خود انجام میدهند. در سوی دیگر طیف، رهبرانی هستند که از قدرت خود خیلی کم استفاده میکنند و به زیردستان خود درجه بالایی از استقلال میدهد.سبک بینابینی نیز رهبری مرمسالار است که برای تصمیمگیری، با زیردستان خود مشورت میکند و درنهایت تصمیمگیری مینماید. در عین حال سبکهای میانه دیگری نیز وجود دارند که از جمله میتوان به رهبری مستبد خیرخواه و رهبری حامی اشاره کرد.
سیستمهای مدیریت لیکرت
بر اساس مطالعاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفت، چهار سیستم مدیریت شناسایی شده است. این سیستمها دارای شباهت به سبکهای مدیریت مبتنی بر استفاده از اقتدار هستند. بر این اساس، چهار سیستم رهبری در سازمانها وجود دارد: مدیریت استثماری-استبدادی، مدیریت خیرخواهانه-استبدادی، مدیریت مشاورهای و سیستم مشارکت گروهی.
رویکرد مسیرـ هدف
بر اساس این رویکرد، کارآمدترین رهبران کسانی هستند که به زیردستان کمک میکنند تا هم به هدفهای سازمان و هم به هدفهای خصوصی دست یابند. آنها شفافیت لازم را در تعریف پستها و سمتهای سازمانی بهوجود میآورند و به افراد گروه برای تعیین اهداف کمک میکنند. آنها در عین حال موانع پیش رو را برای دستیابی به اهداف از بین میبرند.
مبانی قدرت رهبر
قدرت رهبر میتواند از منابع مختلفی سرچشمه گیرد و در نوع رفتار رهبری تاثیر بگذارد. این منابع شامل:
1 ـ قدرت پاداش
2 ـ قدرت تنبیه
3 ـ قدرت مرجعیت
4 ـ قدرت مهارت
5 ـ قدرت قانونی می باشد.
تفاوت های مدیریت و رهبری:
رهبری و مدیریت اغلب دو مفهوم مترادف تصور می شوند، در حالی که این دو مفهوم از نظر بیشتر صاحبنظران متمایز هستند.
1 ـ مدیران در پست خود منصوب شده اند. آنان قدرت قانونى دارند که اجازه مى دهد در مواقع ضرورى به دیگران پاداش دهند یا آنان را تنبیه کنند. در حالى که یک رهبر ممکن است منصوب شده و یا از درون گروه پدید آمده باشد و این اجازه را نداشته باشد که در مواضع ضرورى دیگران را تشویق یا تنبیه کند چرا که قدرت قانونى ندارد.
2 ـ توانایى تاثیرگذارى مدیران بر افراد سازمان، بر مبناى اختیار رسمى است که از پست سازمانى آنها ناشى شده است در حالى که رهبران مى توانند بر عملکرد دیگران تاثیر بگذارند بدون آنکه قدرت تاثیرگذارى آنان از اختیار رسمى ناشى شده باشد.
3 ـ مدیر اداره مى کند در حالى که رهبر ابداع مى کند.
4 ـ مدیریت» یک رونوشت است در حالى که «رهبری» یک اصل است.
5 ـ مدیر امور را نگهدارى مى کند در حالى که رهبر آنها را بهبود مى بخشد.
6 ـ مدیر روى سیستمها و ساختار تمرکز دارد ولى رهبر روى افراد تمرکز مى کند. در واقع مدیریت به فرآیندهاى سازمانى توجهى حساب شده دارد در حالى که رهبرى به کارکنان به عنوان افراد انسانى توجه واقعى دارد.
7 ـ مدیر از اجراى یک شغل اطمینان حاصل مى کند، در حالى که رهبر مراقب فردى است که آن شغل را اجرا مى کند و به او توجه دارد.
8 ـ مدیر نظارت مى کند، ولى رهبر اعتماد مى پراکند.
9 ـ مدیر دیدگاه محدودى دارد، ولى رهبر از دیدگاه وسیعى برخوردار است.
10 ـ مدیر «چگونه و چه وقت» را مى پرسد، در حالى که رهبر «چه چیز و چرا» را مى پرسد.
11- مدیر نظر به انتهاى خط دارد، ولى رهبر چشم به افق دارد.
12 ـ مدیر پیروى مى کند، در حالى که رهبر سرچشمه مى گیرد.
13 ـ مدیر وضع موجود را مى پذیرد، ولى رهبر با وضع موجود در جدال است.
14 ـ مدیر سرباز قدیمى خوبى است، اما رهبر آدم خودش است.
15 ـ مدیر کارها را درست انجام مى دهد، در حالى که رهبر کارهاى درست را، انجام مى دهد.
کلمات کلیدی: